جدول جو
جدول جو

معنی پر خو - جستجوی لغت در جدول جو

پر خو
مرغ رام، حیوان رام، پرخواب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخو
تصویر پرخو
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کندوله، کانور، کندوک، کندو، کنور
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
(خَدَ)
فراوان خوردن. بسیار خوردن:
گرچند روزی سیر و پر میخوردمی انجیر را
از قوت بازوی خود بگسستمی زنجیر را.
میرزا اشتها (یادداشت بخط مؤلف).
من که خوردم سیر و پر
مرگی بیفتد توی لر
قجر بمیرد گر و گر.
(یادداشت بخط مؤلف).
رجوع به سیر شود
لغت نامه دهخدا
(پَ خَ)
حواطه. (السامی فی الاسامی). جوبه. (صراح اللغه). جائی باشد که در کنج خانه ها سازند و پر از غله کنند. (برهان). نوعی انبار است که در خانه ها از تخته و گل کنند ذخیره کردن غله را:
کند مدخّر قدرش گه ذخیرۀ جود
بجای خنب نطاقات چرخ را پرخو.
آذری.
- پرخو کردن، فرخو کردن. بریدن و هموار کردن شاخه های زیادتی درخت. پیراستن درختان یعنی بریدن شاخه های زیادتی آنرا تا به اندام نشو و نما کنند. (برهان).
، در بعض نسخ به پرخو معنی شادمانی نیز داده اند. (شعوری). و رجوع به فرخو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر خوراک
تصویر پر خوراک
پر خور پر خوار مقابل کم خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بسیار خوابد نوام مقابل کم خواب. یا جامه پر خواب. جامه ای که خمل بسیار دارد مقابل کم خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوابی
تصویر پر خوابی
حالت و چگونگی پر خواب مقابل کم خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوار
تصویر پر خوار
آنکه بسیار خورد پر خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوارگی
تصویر پر خوارگی
پر خوری
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار خوارشکم پرست شکم خواره شکمو بنده شکم شکم پرور پر خوار پر خواره اکول بلع بلعه مقابل کم خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خواری
تصویر پر خواری
پر خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خواسته
تصویر پر خواسته
بسیار مال ثروتمند پر ثروت غنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خواندن
تصویر پر خواندن
پر خواندن حرکات را اشباع (منتهی الارب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خواه
تصویر پر خواه
پر آز حریص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خواهش
تصویر پر خواهش
پر آرزو پر هوس پر خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خواهشی
تصویر پر خواهشی
پر آرزویی پر هوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوردن
تصویر پر خوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوراکی
تصویر پر خوراکی
پر خوری
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار
فرهنگ لغت هوشیار
شکم پرستی شکمویی شکم خوارگی پر خوراکی پر خواری گران خواری مقابل کم خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خونی
تصویر پر خونی
حالت و چگونگی پر خون
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بسیار گوید بسیار گوی پر چانه پر حرف روده دراز وراج مکثار قوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خدو
تصویر پر خدو
پر آب دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خم
تصویر پر خم
درهم پریشان، پرشکن پر پیچ پرتاب پرناز
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار خوارشکم پرست شکم خواره شکمو بنده شکم شکم پرور پر خوار پر خواره اکول بلع بلعه مقابل کم خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخو
تصویر پرخو
((پَ خُ))
فرخو، پیراستن درختان، بریدن شاخه های زیادی اشجار
فرهنگ فارسی معین
تاب دادن فراوان، تاب بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
پر رو، چشم دریده، بی حیا و بی شرم، پریروز دو روز پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم خوش خوان، فرزندی که به نسبت سایر فرزندان به پدر علاقه
فرهنگ گویش مازندرانی